سال1368در عملیات والفجر4 شرکت کردیم،منطقه مریوان ،پنجوین موقع رفتن چشممان افتاد به یک بسیجی مجروح داخل کانال،البته زخمش چندان عمیق نبود ازدست ما در اون موقعیت کاری بر نمی امد.وقت برگشتن از عملیات او را از کانال بیرون آوردیم وبا خودمان بردیم.پسرشیرین زبانی بود و میگفت من شهید شده ام ولی نمی خواهم خانواده ام بفهمند چون تک فرزند هستم نی خواهم بی طاقت شوند.            منابع: کتابخانه ی ایثارو شهادت